قاعده رفاقت



نقدی بر فیلم «قاعده تصادف»


امیر قادری، حدودا یک سال پیش در یادداشتی بر فیلم«یک حبه قند» انتقاد کرده بود که فیلمسازان ایرانی، همواره از خلق نمایشِ یک شخصیت ایرانی واقعی قرن بیست و یکم که در زمان و مکان امروز زندگی می‌کند؛ طفره رفته‌اند و در فیلم‌هایشان این موضوع را به گذشته ارجاع دادند. و اضافه کرده بود که با ماندن «پسند» یک حبه قند همان قدر مشکل دارد که با رفتن «سیمین» در فیلم «جدایی نادر از سیمین».
اما دلیل رفتن و ماندنِ آدم‌های آخرین ساخته بهنام بهزادی از جنس دیگری است. این بار نه دلیل رفتن، ساختن رویای آینده است و نه دلیلِ ماندن، نوستالژی گذشته. شهرزاد، دختر شورانگیز و با طراوت فیلم «تنها دوبار زندگی می‌کنیم»، این بار سر از سکانس نخست فیلم«قاعده تصادف» سر برآورده است. جعبه و گوی‌های جادویی‌اش پیش روی اوست. اما زندگی در جزیره، او را به پای خودکشی رسانیده است. شهرزاد داستان فیلم، البته حاضر نیست برای رفتن از جزیره دروغ بگوید. اتفاقا صداقت اوست که تمام مشکل‌ها را می‌آفریند و شهرزاد و دوستانش را بوته‌‌ی آزمایش می‌نهد تا عیار دوستی‌شان مشخص گردد.
در سکانس نخست، در تمرین تئاتر، شهرزاد می‌گوید: وقتی آدم‌های جزیره، تصمیم بر ترک جزیره می‌گیرند؛ کسی می‌آید و آن قدر سنگ در چمدان مسافر قرار می‌دهد تا چمدان سنگین شود و دوست‌شان نتواند آن‌ها را ترک کند.
شهرزاد و دوستانش نیز برای رفتن، پاسوزِ سنگی می‌شوند که یک عمری  بر سینه زده‌اند. آدم‌های فیلم بهزادی، همه تصمیم بر رفتن دارند ولی سنگ‌های چمدان‌شان آن‌قدر سنگین است که عاقبت همه ماندن را بر رفتن ترجیح می‌دهند. سنگ رفاقت، سنگی است که بر پای تمامی ایرانیانی که می‌خواهند از ایران مهاجرت کنند، بسته است. اما جنس رفاقت فیلم «قاعده تصادف» فرق می‌کند با آنچه تا کنون در سینمای ایران دیده‌ایم. نه از رفاقت‌های فیلم‌های کیمیایی خبری هست نه از جنس رفاقت‌های(؟) فیلم «درباره الی...».
 بهنام بهزادی، در «قاعده تصادف» تعریفی جدید از رفاقت و دوستی را در سینمای ایران معرفی می‌کند که مربوط به امروز است و جوانان امروزِ.  او دست به معرفی جوانان نسل سوم و چهارمی می‌کندکه نه چون گذشته برای رفاقت چاقو به دست بودند و نه چون ورژن‌های فرنگی، بی تفاوت و منفعت طلب.
دوربین «قاعده تصادف» در سکانس‌های فیلم دائم از این چهره به آن چهره می‌رودو توجه ما را به نگاه‌هایی معطوف می‌کند که آدم‌ها دائم به یکدیگر می‌اندازند و نوعی همدلی این جمع چندنفره را در ذهن متبادر می‌کنند که از دل تک تک آن‌ها برآمده است. رفاقتی از جنس امروز که در وهله نخست خود را نقد می‌کند و سپس با تعقل، برای رفاقت از هرگونه تلاشی مضایقه نمی‌کنند و در آخر که عرصه تنگ می‌شود؛ همگی ماندن را بر رفتن ترجیح می‌دهند تا رفیق تنها نماند.
قاعده تصادف، قهرمان ندارد. شهرزاد، حتی نای جنگیدن ندارد. خاطره سیاه یک خودکشی نافرجام بردوش او سنگینی می‌کند. بقیه افراد فیلم نیز، هیچ کدام نشانی از قهرمان ندارند. لادن، دانشجوی شهرستانی است که برای رفتن به خانواده‌اش دروغ گفته است. وضع مریم و مهرداد نیز بهتر از او نیست. امیر و مارتین هم کسی در خانه منتظر آنها نیست ولی هیچ کدام از این آدم‌های شکست خورده و سرخورده، نگاهی اتوپیاگونه به سفر فرنگ و خارج از کشور ندارند. جنس رفتن این افراد فرق می‌کند با جنس رفتن سیمین یا پسند در دو فیلم مذکور. مهاجرت برای این گروه وسیله است؛ نه هدف.  آنها می‌روند تا دوباره آنجا هم با هم باشند. می‌روند تا کار گروهی آنها به نتیجه برسد. و گرنه  که با نیامدن شهرزاد، رفتن‌شان منتفی نمی‌شد.
بهزادی، همدلانه جوانانی را معرفی می‌کند که به خاطر یک هدف مشترک گردهم آمده‌اند و دوستی عمیق بین آن‌ها، حالا گره گشای دنیای سردرگم آنهاست. جنس پدر نیز، خوشبختانه با بازی دقیق امیر جعفری، از جنس پدر سنتی، سخت گیر و یک بعدی نیست. پدری مهربان است که تنها برای دخترش دلسوزی می‌کند و وقتی که به اندرون خلوت بچه‌ها(خانه تمرین تئاتر) قدم می‌گذارد؛ در می‌یابد که این نسل نه بزهکار است، نه کافر و نه سرکش.
«قاعده تصادف» بیشتر از همه نشان می‌دهد که اولین ساخته بهنام بهزادی تصادفی نبوده است و همان طور که در فیلم می‌گوید برای وقوع تصادف، باید در شرایط تصادف قرار بگیریم. همان طور که بچه‌ها تصادفا در شرایطی قرار می‌گیرند تا عیار رفاقت‌شان عیان گردد و سربلند می‌شوند. همان طور که وقتی پدر شهرزاد به خانه آنها می‌رود برایش مسجل می‌شود که جنس این نسل فرق می‌کند با تمامی پیش فرض‌ها.

منتشر شده در کافه سینما ، خبر امروز   سینما نگار و موسسه آوینی

گام بلند علی مصفا در پله‌ی آخر



نقدی بر فیلم «پله آخر»


یک فیلم می‌بایست دارای ابتدا، میانه و پایان باشد...اما نه اینکه لزوما به همین ترتیب!   "ژان لوک گدار"

روایت غیر خطی، مهم‌ترین ویژگی آخرین ساخته علی مصفا است. علی مصفا در این فیلم، عناصر زمان و مکان را در هم می‌شکند تا از لابلای این عدم توازن پیامش را انتقال دهد. لزوم استفاده از ساختار غیرخطی برای روایت قصه‌ی فیلم، مهم‌ترین سوالی است که در مورد این فیلم‌ باید به آن پاسخ داد. و آیا کارگردان می‌توانست با یک روایت خطی، داستان خود را بیان کند؟

از سوی عوامل فیلم تا کنون رندانه، دو خلاصه فیلم در اختیار رسانه‌ها قرار گرفته است. در اولین خلاصه فیلم آمده بود:« امین دکتری است میانسال که بعد از سالها به ایران بازگشته و به همراه مادرش تنها زندگی می کند. با شنیدن خبر مرگ یکی از دوستان کودکی به خانه او می رود و درگیر ماجرای مرگ او می شود ...» و بار دیگر در بروشوری که در جشنواره فیلم فجر سال گذشته، در اختیار رسانه‌ها قرار گرفت؛ آمده بود: « ليلي ستاره سينماست و به تازگي شوهرش را از دست داده است. سر صحنه فيلمبرداري ناگهان مقابل دوربين خنده اش مي گيرد و از كار باز مي ماند.هيچ كس نمي تواند دليل خنده هايش را حدس بزند.» نکته‌ی جالب این دو خلاصه‌ی فیلم آن است که به نوعی کارگردان از بیان پیرنگ اصلی داستان(یعنی خسرو مردی است که ...) طفره رفته است.و هر دوی خلاصه فیلم‌های ارائه شده، به نوعی خلاصه‌های پیرنگ‌های فرعی فیلم هستند. جدا از تفاوت موضوعي، بزرگ ترين تفاوت ساختاري پيرنگ اصلي با پيرنگ هاي فرعي در ساختار غیرخطی، کارکرد زمان است. به نحوي که پيرنگ اصلي همیشه محفل اصلی روایت غیر خطي است و پيرنگ هاي فرعي معمولا به صورت خطی روایت می‌شوند تا پیوستگی کل فیلم به هم نریزد.

داستان، مفهوم و ساختار سه ضلع مثلثی هستند که فیلم را می‌سازند و ارتباط بین این سه، همواره ارتباطی دو سویه است. روایت غیر خطی و استفاده از شکست‌ها یا گسست‌های زمانی، باید در ذات داستان، غیر خطی باشد. به نحوی که نتوان داستان دیگری را با این ساختار، ساخت یا برای روایت این فیلم از ساختاری جز این نوع، استفاده کرد.

نماي پاياني فيلم همسان با نماي آغاز است و فيلم با پلان دیالوگ لیلا حاتمی که در ابتدا مي بينيم، تمام مي شود و تکرار اين نما به شکلي حساب شده در ذهن مخاطب پايان را تداعي مي کند و کل فيلم را در پرانتزي قرار مي دهد که به ساختار روايتي غيرخطي انسجام مي بخشد.

عدم قطعیت، دومین ویژگی فیلم«پله آخر» علی مصفاست. ساختار غیرخطی و روایت یک فیلم در فیلم سبب شده است که مخاطب در مواجهه با این فیلم همیشه در برزخی قرار بگیرد که همیشه در ورطه‌ی جدا کردن حادثه‌ها، کنش‌ها، شخصیت‌ها و موقعیت های دنیای مخلوق فیلم باشد که کدام را باید واقعی و کدام را باید ناواقعی انگاشت. و اتفاقا همین ویژگی سبب شده است که مخاطب همیشه درگیر حل پازل داستانی فیلم باشد. در فیلم می‌بینیم که علی مصفا بی‌هوش کف آشپزخانه افتاده است و به ناگاه مانند روح سر از صحنه بعدی در می‌آورد. همین مساله، سبب می‌شود که مخاطب، در باب دنیای خارج از فیلم (اعتقاد های بیرونی)، وحتی با انتظارها و اعتقادهایی که خود فیلم می آفریند (اعتقادهای درونی)، خوانش‌ها و تعبیرهای شخصی خود را داشته باشد. پیش‌بینی‌های ماورائی خسرو یا کتابی که مادر دکتر امین به تایپ آن مشغول است؛ و ما سپس شاهد تکرار این حوادث هستیم، نیز طعنه‌ای به این موضوع می‌زند که آیا براستی هنر، نسخه‌ی دوم زندگی است یا زندگی، نسخه‌ی دوم جهان هنر!

نکته‌ی دیگری که (نوعی ارجاع فرامتنی این فیلم محسوب می‌شود) نمی‌توان نادیده گرفت؛ یادداشت شاعرانه‌ای است که علی مصفا در مورد این فیلم منتشر کرده است. و در آن اشاره‌ای دارد به این که در این فیلم سعی کرده است، با بودجه شخصی فیلمی بسازد که تصمیم بگیرد که بالاخره او کارگردان خوبی است یا خیر؟ پله‌ی آخر در واقع حکم آخرین پله‌ی زندگی کارگردانی علی مصفاست و همان طور که در فیلم اشاره می‌شود؛ پله‌ای بلندتر است نسبت به پله‌های قبلی. پله‌ای که در راه رسیدن و بازگشت به محبوب او یعنی سینما، حتی می‌تواند باعث مرگ یا حتی دلیل مرگ حرفه‌ای او در مقام کارگردان شود. محبوبی که بعد از مرگ شیفته‌ی خود همان طور که در سکانس ابتدایی و پایانی فیلم می‌بینیم حتی صورت عاشق خود را به یاد نمی‌آورد و به نحوی او را فراموش می‌کند که انگار از ابتدا نبوده است.

منتشر شده در کافه سینما و سینما نگار

جوخه آتش



هرگز تیرباران کسی را ندیده‌اید؟ مسلماً نه، معمولاً این کار بنا به دعوت صورت می‌گیرد و حاضران قبلاً انتخاب شده‌اند. نتیجه این که، اطلاع شما از این مراسم محدود به آن چیزی است که در تصویرها و در کتابها دیده اید دستمالی به روی چشم، چوبه‌ی اعدام و چند سرباز در فاصله‌ای دور. اما نه این طور نیست می‌دانید که برعکس، جوخه ی تیرباران در یک مترونیمی محکوم می‌ایستد؟ می‌دانید که اگر محکوم بتواند دو قدم به جلو بگذارد سینه‌اش به تفنگ ها می‌خورد؟ می‌دانید که تیراندازان از این فاصله کوتاه تیرشان را در ناحیه قلب متمرکز می‌کنند. و همه‌ی آن‌ها با گلوله‌های درشت‌شان حفره‌ای در آنجا باز می‌کنند که می‌توان مشت را در آن فرو برد. نه، شما نمی‌دانید، چون اینها جزئیاتی است که ازش حرف نمی‌زنند. خواب آدم‌ها، از زندگی برای طاعون زدگان مقدس‌تر است. نباید مانع خوابیدن مردم درست و حسابی شد. این کار بی‌ذوقی است. و همه می‌دانند که ذوق عبارت از مصدر نبودن است. اما من از همان وقت به بعد دیگر خوب نخوابیدم. طعم بد این حادثه در دهانم باقی ماند و من از اصرار، یعنی از اندیشیدن دست برنداشتم.


طاعون / آلبر کامو / رضا سیدحسینی / انتشارات نیلوفر


درباره عکس: جایزه‏‌ی معتبر پولیتزر در سال ۱۹۸۰به عکسی تعلق گرفت که تا مدتها تیتر روزنامه‏‌های جهان شده بود. عکس جوخه آتش در ایران، که در روزنامه‏‌ی اطلاعات به چاپ رسید.این عکس ثمره‌ی همراهی عکاس با صادق خلخالی  در سفر به استان کردستان بود.  اما پس از انتشار عکس در روزنامه‌‏ی اطلاعات و تنها به فاصله‏‌ی چند روز از آن، عکس جوخه‏‌ی آتش، در صفحات اول روزنامه های متعدد در سراسر جهان ظاهر شد. اما رزمی از بیم جانش نتوانست خود را صاحب آن عکس معرفی کند و نزدیک به ۲۶ سال تنها برنده ناشناس جایزه پولیتزر در تاریخ ۹۰ ساله این جایزه بود، تا آنکه سرانجام در سال ۲۰۰۶ میلادی نام رزمی به عنوان عکاس عکس جوخه‌‏ی آتش برای همه‏گان آشکار شد. او بعدها در مصاحبه‌ای گفت که اولین جایزه‌اش بابت این عکس، آن بود که جلوی اعدام‌ها بعد از انتشار عکس گرفته شد. 



به نام پدر

بعد از جنگ جهانی دوم، آن عده از اسرایی که از اردوگاه‌های کار اجباری شوروی جان سالم به در برده بودند. بعد از سال‌ها به خانه بازگشتند.سرباز آلمانی بعد از سال‌ها اسارت به میهن خود بازگشته است و دختر 12 ساله‌اش او را منتظر است. پدر سعی می‌کند دختری را به یاد بیاورد که آخرین بار، فرزندش یک ساله بود که او را در آغوش گرفته بود. اما انگشت‌های تردید دختر، گویی این خوشبختی را باور ندارد. پدرش را نمی‌شناسد انگار. با انگشت‌های یخ‌زده‌ی خود جوری بر صورت پدر دست می‌کشد که انگار می‌خواهد یک رویا را لمس کند. چشمانش پر اشک است و می‌ترسد که نکند بازگشت پدر خواب باشد. مرد پشت سر، انگار او را هل می‌دهد به دهانه‌ی رسیدن  و این دست‌های پدر است که محکم دختر را در بر می‌گیرد که نکند دست روزگار، دوباره بین این دو فاصله اندازد.

عکاس: Helmuth PIRATH


پیش بینی‌های نوستراداموس

در سال 91 خواهید دید

مهدی رحمتی در فصل نقل و انتقالات از تمامی هجده تیم لیگ برتر پیشنهاد دریافت می‌کند و علی رغم همه‌ی شایعات با یک قرارداد چند هزارتومانی به یکی از تیم‌ها می‌پیوندد.در نیم فصل کارت پایان خدمتش باطل می‌شود و جهت خدمت زیر پرچم به تراکتورسازی می‌پیوندد.
کارلوس کیروش بعد از اولین تساوی، مورد انتقاد قلعه‌نویی قرار می‌گیرد که «تیم ابرام چرخی از این تیم بهتر بود». روزنامه‌ها می‌نویسند که قرارداد او از ترکمنچای هم بدتر است. خداداد عزیزی دوباره مصاحبه می‌کند. برنامه‌های تلویزیونی هم در بوق و کرنا می‌کنند که مربی داخلی تنها راه رسیدن به جام جهانی است.
در سال 91، نوبتی هم که باشد نوبت تیم ملی است که در آخرین بازی مرگ و زندگی با یک بازیکن دو کارته به زمین برود و یه جندتایی گل به حریف بزند و بعد از «دلاوران، نام‌آوران» اعلام شود که ایران سه بر صفر بازی را واگذار کرده. مطمئنا اول آقای رئیس تکذیب می‌کند. تدارکاتچی تیم ملی ، به عناون مقصر شناخته خواهد شد و اخراج خواهد شد. فدراسیون، وکیل بین‌المللی می‌گیرد. وکیل تیم ملی، می‌گوید که فیفا حکم به برائت ایران داده است و بزودی به جام جهانی می‌رویم و آن قدر این حکم اعلام نمی‌شود که جام جهانی تمام می‌شود.
در ادامه حرکات چرخشی بازیکنن عراقی لیگ برتر ایران، هوار ملامحمد به سپاهان می‌رود. جاسم کرار به پرسپولیس می‌رسد و عمادرضا بعد از مذاکره با پرسپولیس، قراردادش را با سپاهان تمدید می‌کند و سامال سعید به استقلال می‌رسد. در نیم فصل یه چندتایی از این بازیکنان بعد از دو ماه غیبت از باشگاه اخراج می‌شوند و با چندصد میلیون ناقابل سر از شاهین بوشهر در می‌آوردند.
شیث رضایی برای سه هزار و چهارصد و بیست و یکیمن بار از پرسپولیس به دلیل حاشیه اخراج می‌شود و بعد از سه چهار بار حکم دوباره به پرسپولیس بر می‌گردد.
بازی‌های ایران در مقدماتی جام جهانی، فینال جام قهرمانان اروپا، الکلاسیکوها، دربی‌ها به صورت یک جا و در هم به جواد خیابانی واگذار می‌شود. مردم سر به بیابان می‌گذارند و نعره‌ها سر می‌دهند.
فرهاد مجیدی بعد از گلزنی‌های خود برای استقلال در فصل جدید، ناگاه یاد چشم های دخترش در دبی می‌افتد و سر از باشگاههای قطری در می‌آورد.
سازمان لیگ اعلام می‌کند که قصد بررسی قراردادهای بازیکنان در فصل قبل در مورد سقف قرارداد را ندارد ولی امسال با شدت با عدم رعایت سقف قراداد برخورد خواهد کرد و تمامی تیم‌ها سقف قرارداد را رعایت می‌کنند.
در نظرسنجی بهترین گل تاریخ فوتبال در پی یک اقدام خودجوش، هوادران فوتبال ایرانی، سایت فیفا را به خاک و خون می‌کشند و باعث می‌شوند که گل به خودی استاداسدی به عنوان بهترین گل تاریخ فوتبال انتخاب شود.
مجتبی جباری، فصل بدنسازی و چند هفته اول را با مصدومیت آغاز می‌کند. بعد از هفته‌ها به زمین می‌آید و بعد از یک بازی به خاطر عدم وصول چک قراردادش در تمرینات شرکت نمی‌کند. بعد از وصول چک و دسته گل و شیرینی و اینا به زمین می‌رود و برای تیمش گل می‌زند. بعد از گل با یکی از هم‌تیمی‌هایش دعوا می‌کند و می‌گوید تا زمانی که فلانی باشد؛ بازی نمی‌کند و کاسه کوزه‌ها را سر مربی می‌شکند. بازیکن مورد نظر از باشگاه اخراج می‌شود. جباری دوباره مصدوم می‌شود و کل فصل را از دست می‌دهد.
حسین هدایتی، یکی از تیم‌های لیگ برتر را می‌خرد با سلطان کلی بازیکن می‌خرد. سی تا سرپرست عوض می‌کند و بیست و پنج‌تا سرمربی، آخر فصل هم سقوط می‌کند به دسته پائین‌تر!
کمیته ضد دوپینگ کلا در دو بازی نمونه دوپینگ می‌گیرد و تمامی نمونه‌ها مثبت در می‌آید. بازیکنان سرخابی به پشت دستی و سبیل آتشین محکوم می‌شوند و بقیه بازیکنان به دو سال محرومیت!
عادل فردوسی‌پور، سری جدید برنامه نود خود را با یک ال سی دی ده اینچ بزرگتر آغاز می‌کند و به صورت خودجوش، چند برنامه را روی آنتن نمی‌برد.
یکی از تیم‌های تهرانی به دلیل تمرکز زدایی از تهران به علی آباد کتول انتقال می‌یابد. بازیکنان و مربیان همه اعتراض می‌کنند. تیم به علی اباد می‌رود و سقوط می‌کند به یک دسته پائین‌تر!
خصوصی سازی پرسپولیس و استقلال یک هفته در میان اعلام می‌شود و تکذیب می‌شود. هر ماه یک هیئت مدیره تعیین می‌شود. هر دو ماه یک بار سرپرست عوض می‌شود و هر سه ماه یک بار مدیرعامل استعفا می‌دهد و یکی دیگر احساس وظیفه می‌کند.
رئیس شرکت نوسازی و نگهداری اماکن ورزشی اعلام می‌کند که فاز سه هزار چهارصد و بیست و ششم ساخت ورزشگاه نقش جهان تا پایان سال به اتمام خواهد رسید و تیم‌های اصفهانی می‌توانند در فصل آینده بازی‌های خود را در این ورزشگاه به انجام برسانند.
علی فتح‌الله زاده سرپرست باشگاه استقلال که در پی ترکاندن بمب خبری لیگ یازدهم ایران است، در یک عملیات انتحاری، خود و بمب را با هم منفجر می‌کند.
نانوایی سر کوچه و طباخی محل تمرین باشگاه استیل آذین نیز به صف طلبکاران باشگاه می‌پیوندند و با شکایت به فیفا، باعث می‌شوند دوازده امتیاز از استیل آذین کسر گردد.

منتشر شده در شماره 96 ویژه‌نامه سال نو هفته‌نامه تماشاگر

چگونه پیمان یوسفی شویم؟

آفساید

در ادامه کلاس‌های گزارشگری ستون آفساید،  این هفته نوبت می‌رسد به جوان خوب و خوش اخلاق صداو سیما(این یه تیکه رو با صدای خیابانی بخوانید) و این فرد کسی نیست جز پیمان یوسفی!
1-    برای پیمان یوسفی شدن، بیش از بقیه نیاز به اطلاعات ادبی هستید. گزارش شما باید به گونه‌ای باشد که چند دوره‌ی ادبی متوجه شوند که شما مشغول گزارش بازی هستید. بوستان و گلستان سعدی، همراه همیشه شما هستند. مثلا بگوئید:« کعبی به لطایف الحیل متوسل می‌شود تا داور را مجاب کند که من حیث المجموع در سوت خود بدمد» یا بگوئید: « پرسپولیس با ما حصل این گل به ضرس قاطع در مقام نخست جدول رده بندی راه قرار می‌گیره» یا بگوئید: «رحمتی با دفع این پنالتی، جبران مافات می‌کنه تا سنگی رو از پیش راه تیمش برداره»
2-    شما را توصیه می‌کنم به ادب و ادب! کلا باید با ادب باشید. با در و دیوار سلام و علیک کنید! با اسکوربورد احوال‌پرسی کنید.  یا به زمین چمن همیشه ادای احترام کنید یا به قول خود پیمان خان، کلاه از سر بردارید. خلاصه باید جوری رفتار کنید که هر صاب دختری آرزو کند که شما داماد او شوید. از بس که مودبید و ماخود به حیا!
3-    بدانید و آگاه باشید که شما در ادبیات به جایی رسیده‌اید که می‌توانید ترکیبات و صفات جدید و جالب بسازید. مثلا همین پیمان‌خان چه چیزی کمتر از سعدی و حافط و این صحبت‌ها دارد. مثلا برای برهانی یک صفت بسازید که با سه تریلی هم نشوند؛ صفت او را جابجا کرد. مثلا بگوئید: «عجب بازیکن موقعیت خوب گل نزنیه این آرش!» یا برای غلامرضا رضایی بگوئید: « چه بازیکن موقعیت حساس، پنالتی گیریه این رضایی»
4-    از حاشیه فاصله بگیرید. یعنی هرجایی که امکان دارد که بازیکن یا داوری حاشیه‌ای ایجاد کند، شما به قول پیمان، غمز عین کنید. مثلا از جباری بپرسید که نظر شما در مورد کادرفنی چیست و وقتی جباری مشغول افشاگری است؛ ناگهان بگویید:« یه بچه نباید به ماشین لباسشویی دست بزنه»
5-    برای گزارشگری به سبک بازی پیمان یوسفی، نیاز است که شما حتما در زمینه باربری صاحب تجربه باشید. چون باید در تک تک صحنه‌های خطرناک بازی زور بزنید. جوری که روی صندلی شما آبروریزی شود. مثلا در هنهگام ادای جمله‌ی «یک موقعیت خووووووووب برای تیم پرسپولیس»، باید رگ‌های گردن شما هویدا شود و چشمان شما از کاسه‌ی سرتان بیرون بریزد. بدیهی است که مکان تمرین زور زدن بدیهی می‌باشد.
6-    با اینکه شما یک گزارشگر حرفه‌ای هستید؛ ولی باید بیشتر وقت خود را به مجری‌گری بپردازید. البته وجه اشتراک این دو شغل همان کلمه«گر» است که اصلا ربطی به شما ندارد. ولی کلا از شما بیشتر به عنوان مجری برنامه دعوت به همکاری می‌کنند. زیرا بر خلاف عادل فردوسی‌پور که قادر است بین دو عکس روی دیوار دعوا راه بیندازد؛ می‌توانید حتی بین هابیل و قایبل هم صلح برقرار کنید. کلا با همه خوب باشید و به همه لبخند بزنید. از میهمانان همان چیزی را بپرسید که آنها بلد هستند. در مورد صحنه‌های داوری هم که قضاوت به عهده کارشناسان داوری است.
7-    اگر موهای پرپشتی دارید و سر شما هیچ‌گونه ریزش مویی ندارد. باید بگویم تا اینجای این مطلب را بیهوده وقت گذرانیده‌اید. پیمان یوسفی شدن با موهای پرپشت تقریبا محال است. دوباره یادآوری می‌کنم که وجه اشتراک گزارشگری و مجری گری در همان کلمه «گر» نهفته است. یعنی به قول پیمان خان شما باید حداقل «با کمترین اختلاف ممکن» تعداد موهای سر امسال شما کمتر از تعداد موهای شما در سال گذشته باشد. خلاصه شما را توصیه می‌کنم به پوست هندوانه و حمام سالی یک بار!


شونصد سال بعد در چنین روزی

فوتبال علی کیروشی!


کمیته ضددوپینگ در تجدید نظر به حکم دوپینگ بازیکنان سرخابی، در حکمی سخت‌گیرانه بازیکنان را محکوم به حرکات منشوری در ملا عام و صرف شام در اتاق  شخصی بازیکنان کرد و در یک اقدام باورنکردنی به این بازیکنان گفت:«بچه‌ی بد»!
اتحادیه مربیان فوتبال دنیا طی اطلاعیه‌ای از زمات بی‌شائبه حسین هدایتی در امضای قرارداد حرفه‌ای و تسویه حساب‌های فوق تخصصی با مربیان دست چندم خارجی مانند تومباکوویچ، یونگ و وینگادا تقدیر و تشکر کرد.
کارلوس کیروش بعد از تساوی با استفاده از تاکتیک «علی اصغری» و با استفاده از پرتاب اوت و سانترهای بی‌هدف توانست برابر اردن به تساوی برسد. این هفته بازیکنان تیم ملی را به تپه‌های داودیه برد و بازیکنان را با شیوه‌ی ارسال توپ‌های «بکش زیرش» آشنا کرد و ضمنا از پایان رافت برای شرکت در اردوی تیم ملی دعوت کرد.
پس از خروج پین از پای آندرانیک تیموریان، پزشک استقلال اعلام کرد که آندرانیک تیموریان همچنان قادر به بازی برای تیم استقلال نیست. شنیده می‌شود که جراحان، ظاهرا پیش گوشتی و انبردست را در پای آندو جا گذاشته‌اند.
بعد از کری بهرام شفیعی برای عادل فردوسی‌پور در برنامه «ورزش و مردم»، عادل فردوسی‌پور نیز در برنامه نود گفت: هوادران به من لفب «سوبله چوبله» را داده‌اند و این از هر قهرمانی برای هوادران نود ارزشمندتر است.
بعد از کشف «رضا حقیقی شاندیز» توسط کیروش در بازی ایران برابر اردن، سرمربی تیم ملی تصمیم دارد تا «حسن مجازی طرقبه» را در بازی ایران – قطر به بازی بگیرد.
شنیده می‌شود که تعدادی از کاندیداهای ریاست فدراسیون فوتیال اقدام به پخش سی دی های افشاگرایانه سایر کاندایداها در بین اعضای مجمع فدراسیون فوتیال کرده‌اند. گفتنی است که هفته پیش بعضی از کاندیداها اقدام به پخش شارژ رایگان ایرانسل و سیب زمینی در بین اعضای مجمع کرده بودند.

منتشر شده در شماره 95 هفته‌نامه تماشاگر


قفس آهنین


نقدی بر فیلم «چیزهایی هست که نمی‌دانی»



«قفس آهنین» تعبیری است که ماکس وبر در باره پیامدهای منفی مدرنیته به کاربرده است. «استعاره ی قفس آهنین» یکی از برجسته‌ترین انگاره‌های وبر برای توصیف انسان در جهان مدرن است. او اعتقاد داشت که عقل‌گرایی در دوران مدرنیته، انسان را به شرایطی سوق می‌دهد که احساس می‌کند در یک قفس آهنین زندگی می‌کند.

در فیلم «چیزهایی هست که نمی‌دانی»، با جهانی روبرو هستیم که یک سر درهم‌ریختگی است و سردرگمی، انسان عصر مدرن،  در روزگار آشفتگی و تنهایی، چاره‌ای برایش نمی‌ماند جز آن که به عقلانیت پناه برد. غافل از آنکه، اولین‌ قربانی‌ عقلانیت‌، هویت‌ فردی‌ آحاد انسانی، و نخستین‌ حق‌ به‌ یغما رفته‌ی‌ آدمی، آزادی‌ او و اولین‌ صفت‌ انکار شده‌ی‌ بشر، آزادگی‌ اوست؛ زیرا فرد، مهره‌ای‌ در ماشین‌ خودکار جامعه‌ است‌ و جامعه‌ اسیر سرپنجه‌ی‌ غول‌ تکنولوژی.
علی  شخصیت اصلی فیلم با بازی علی مصفا، انسانی است رها شده که بی‌اعتنایی آگاهانه‌ای نسبت به دنیای پیرامون خود دارد و اکنون در قفس آهنین زندگی مدرن افتاده است و چه راهی می‌ماند برای او که از خلق فاصله بگیرد و سکوت اختیار کند. از سهم او از دنیا، یک پنجره‌ای خیالی مانده است که تنها امیدش است هنگام بازگشت به خانه.
بی‌تفاوتی و سکوت او چاره‌ی محتوم انسان است در دوران مدرنیته؛ چرا که ساختار اجتماعی دوران مدرن به گونه ی است که انسان دیگر، قادر به ارزیابی واحیاناً انتخاب نیست. پس از علی چه انتظاری می‌رود جز سکوت وقتی سیما از او برای ماندن و رفتنی می‌پرسد. قواعد مجرد دنیای مدرن، راهی را برای انتخاب در قفس آهنین باقی نگذاشته است و این علی است که روز به روز تنها و تنهاتر می‌شود. دنیای مدرن به عقیده ماکس وبر، ارزش‌ها را به ضد ارزش و اخلاق را واژگونه ساخته است. این گونه است که شخصیت اول فیلم در مقابل تمامی فاجعه‌های اجتماعی فقط نگاه می‌کند. بهت و حیرت و نگاه پر معنای علی، نگاه تمامی ماست هنگام برخورد با فاجعه‌هایی چون خودکشی و خشونت و جهالت.
شخصیت اصلی فیلم، در شهری زندگی می‌کند که گویا آدمیان برایش و حتی برای خودشان بیگانه‌اند. عقلانیت و منفعت طلبی، انسان را سوق داده است به سمت آنکه با دیگران غریبه باشد و از این ورطه‌ی هولناک، تنها در پی سود و منفعت خویش باشد. سیما که نماد عقل منفعت اندیش در فیلم است، علی را رها کرده است . راننده‌ی تاکسی از ترس محکوم‌شدن، حاضر به رساندن بیمار به بیمارستان با ماشین خود نیست. و مترجمی که از محیط بیرون می‌ترسد ؛ تنها نمونه‌هایی از آشفتگی دنیای مدرن فیلم هستند. اما علی، در مقابل همه‌ی این‌ها فقط سکوت می‌کند. دنیا به سوی واژگونی پیش می‌رود و مردم همه منتظر زلزله‌ای هستند و از این فاجعه استقبال می‌کنند. گویی این فاجعه، همان معجزه‌ای است که هر لحظه آرزو می‌کنندش. تا جایی که هیچ راه نجاتی برای انسان و جامعه وجود ندارد. و انسان وامانده از عقلانیت مدرن، تنها راه نجات خود را در معجزه و فاجعه می‌داند.
ماکس وبر اعتقاد داشت که هيچ نيروي اسرار آميز و غيرقابل پيش بيني وجود ندارد كه در جريان زندگي مداخله كند و اينكه ما مي‏‌توانيم هرچيزي را به واسطه پيش بيني و با قوه‌ی عقل، مهار كنيم. و انسان محکوم است که در این دنیای جدید همچون پرنده‌ای در قفس آهنین، تسلیم قوانین گردد. در این دنیا می‌باید تنها معجزه یا فاجعه‌ای رخ دهد تا انسان بر مدرنیته چیره گردد زیرا که از دیدگاه جامعه شناسی فاجعه، پدیده ای اجتماعی است که موجب برهم ریختگی کارکرد و ساختار یک نظام اجتماعی و نهادهای درون آن برای یک دوره کوتاه مدت می شود ولی باعث از بین رفتن این نظام ها و نهادها نمی شود. و از طرفی تنها راه نجات فردی برای انسان‌ها در مقابل هجمه مدرنیته است. و این گونه است که تمامی مردم برای رهایی از این همه کژی، انتظار زلزله‌ای را می‌کشند تا بیاید و شاید این روند واژگونی و  سقوط به هم بخورد. که در غیر این صورت  این انسان است که می‌باید از اجتماع فرار کند تا کمترین تاثیری از مدرنیته داشته باشد.

ولی در دنیای سینما، این معجزه رخ می‌دهد. زنی با تمامی ظرافت‌ها و مهربانی‌هایی که نشانی از نوستالژی گذشته علی است(همان‌طور که در فیلم بیان می‌شود). ناگاه پا به دنیای علی می‌گذارد و باعث می‌شود که شخصیت اصلی فیلم را از غار تنهایی بیرون بکشد. لیلا حاتمی در فیلم نماد همان نوستالژی شیرین گذشته است و  که همچون فرشته‌ای پا به زندگی علی می‌گذارد.

معجزه رخ می‌دهد و قهرمان فیلم از قفس آهنین بیرون می‌آید. معجزه‌ی عشق، حوالت تاریخ است برای ماکس وبر که دنیا را در عصر مدرن چون قفسی آهنین تصور کرده بود و زبان سینما، رندانه به ماکس وبر یاد می‌دهد که دنیا علی‌رغم تمام ساز و کار مدرن و منطقی‌اش در آن چیزهای اعجاب انگیز و معجزه‌واری دارد که خط بطلان بر روی تمامی نظریات می‌کشد. چیزهایی هست که نمی‌دانی!
«چیزهایی هست که نمی‌دانی»، یک ملودرام آرام است که علی‌رغم ریتم کتد و دنیای ساکن آدم‌های فیلم، حوصله‌ی مخاطب را سر نمی‌برد. قصه‌اش را تعریف می‌کند و بی‌ادعا تنها راه گریز بشر از دنیای بی‌رحم عقلانیت را، عشق می‌داند و مخاطب را با ارجاع‌های شیرینش به راننده تاکسی اسکورسیزی یا خشت و آدینه گلستان، سرحال می‌آورد.


منتشر شده در روزنامه تهران امروز ،  آفتاب ،  نقد سینمای ایران و خبرگزاری الف


چگونه ژنرال شویم؟

1-    برای ترفیع درجه از «گروهبان قندلی» به مقام شامخ «ژنرالی»، باید بچه جوادیه باشید! اگر فکر می‌کنید که اگر اهل این محله‌های گوگولی مگولی تهران هستید؛ فکر ژنرال شدن را از سرتان بیرون کنید.
2-    برای ژنرالی شما، هیچ عنصری به اندازه ادبیات جوابگوی راه شما نیست. شما باید بتوانید پابه پای فرهنگستان ادب پارسی، واژه جدید به ادبیات اضافه کنید. در نظر داشته باشید که این واژه‌ها مانند «کل یوم» و« ممنون‌دار»، بتوانند استخوان‌های حافظ و سعدی را در گور به ویبره در بیاورند.
3-    ریاضیات نیز اصل اساسی ژنرال بودن است. البته ریاضیات مدرن. مثلا یک روز باید از خواب بلند شوید و ادعا کنید که مجموع زوایای دایره بیشتر از سیصد و شصت درجه است. البته این حرف را باید به زبان فوتبالی بزنید. مثلا بگوئید: «اگر پنالتی مهدوی‌کیا گل می‌شد؛ وضعیت ما 360 درجه فرق می‌کرد!»
4-    تاکتیک و فوتبال علمی، راز بقای شماست. در تیم‌تان همیشه باید چند اوت‌انداز حرفه‌ای باشد. سانتر و ضربه سر (شما بخوانید فوتبال علی‌اصغری) تاکتیک همیشگی شما در فوتبال است. گل که زدید؛ دو مدافع بیاورید. صحبت‌های تاکتیکی(؟) را همیشه به داور با لحن همیشگی‌تان بگوئید. مطمئن باشید که داور بهتر از بازیکنان‌تان می‌تواند برایتان موقعیت گل خلق کند یا پنالتی بگیرد.
5-    به یاد داشته باشید که علت باخت شما، همیشه داور است. علت بردهایتان هم تمرینات علمی و تاکتیکی شماست. البته از داور و تماشاگران هم تشکر کنید.
6-    دست‌های پشت پرده همیشه، مانع از قهرمانی تیم‌های تحت امر شما می‌شود. مثلا همین سپاهان، آنقدر در دو فصل گذشته برایش پنالتی گرفتند تا مجبور شد قهرمان شود. یا خود ابراهیم توره، زمانی که در پرسپولیس بازی می‌کرد. یک دفعه توسط دست‌های پشت‌پرده سه اخطاره شد تا نتواند جلوی استقلال بازی کند که مربی استقلال آن روزها مجبور شد؛ رکورد بدون باخت خود مقابل پرسپولیس را حفظ کند. سال بعد هم به سپاهان پیوست تا تمامی شایعه‌ها را تکذیب کند.
7-    اگر با خرد جمعی سرمربی تیم ملی شدید؛یک مینی‌بوس از منتقدان خود را عضو کیته فنی تیم ملی کنید تا کسی نتواند از شما انتقاد کند. آخرش هم که به علت نتایج ضعیف، برکنار کردند؛ تا آخر عمر بگوئید که فلان بودید و برنامه چندساله داشتید.
8-    با خارجی‌ها، پدرکشتگی داشته باشید؛ اصلن همین خارجی‌ها بودند که همیشه توی بازی‌های بین‌المللی  مغلوب تاکتیک مدرن علی‌اصغری شما نشدند. همین خارجی‌ها بودند که تیم ملی را از چنگ شما درآوردند. اصلن چه معنایی دارد که مربی فوتبال چشم‌آبی باشد؟
9-    اخلاق در ژنرال شدن، همیشه حرف اول را می‌زند. به هر بازیکنی که به شما اعتراض می‌کند؛ هر حرفی را خواستید بگوئید. به یاد داشته باشید که لقمان حکیم فرمودند: ادب را از مربی خود یاد بگیرید! شاخ بازیکنان را بشکنید، بدانید که حرف‌ها و الفاظی که شما نسبت به بازیکنان به کار می‌برید؛ باعث می‌شود که بازیکنان تادیب شود و دیگر کار بی‌ادبی نکند.
10-    ولی اما مهم‌ترین نکته ژنرال شدن در یک کلمه نهفته است. بدون این کلمه امیرخان که هیچ، محال است اردشیر شویدحتی. این کلمه, معجزه می‌کند. این کلمه تمامی خبرنگاران را تادیب می‌کند. این کلمه همه را سر جای خودشان می‌نشاند. این کلمه چیزی نیست جز «علی». علی فقط رفیق شما نیست. علی، درجه‌های روی دوش ژنرال است. علی از میکروفون سالن کنفرانس هم مهم‌تر است.

شونصد سال بعد در چنین روزی

سقوط F16

به دنبال سقوط F16 کشور سعودی در ورزشگاه، منابع اطلاعاتی اعلام کردند که علت سقوط این هواپیمای عربی، عدم حضور خلیان در هنگام پرواز بوده است. شنیده می‌شود که خلبان هواپیمای نامبرده به علت بدهی مالیاتی خود از حضور در کابین خلبان سر باز زده بوده است.

عده‌ای از کاندیداهای ریاست فدراسیون فوتبال،  اقدام به پخش سیب‌زمینی و ماکارونی رایگان در بین اعضای مجمع فدراسیون فوتبال کرده‌اند. همچنین شنیده می‌شود که یکی از کاندیداها اقدام به توزیع کارت شارژ ایرانسل کرده است.
سعید مظفری‌زاده که در هفته گذشته با اعلام چهار پنالتی در بازی پرسپولیس و صبا، تعجب همگان را برانگیخت، در ادامه فعالیت خود در دیدار آسیای سه بار سوت خود را به نشان پنالتی به صدا درآورد. از سوی کمیته آمار و ارقام فدراسیون فوتبال به عنوان سلطان پنالتی قرن بیست و یکم اعلام شد.
رئیس کمیته ضد دوپینگ فدراسیون فوتبال اعلام کرد که بازیکنان دوپینگی که با ماده جدید، دوپینگ کرده‌اند با پشت دستی و سبیل آتشین بزودی جریمه و مجازات خواهند شد.
دروازه‌بان خارجی پرسپولیس که اخیرا توسط باشگاه برای بازی در جام باشگاه‌ها به خدمت گرفته شده بود. در اولین بازی آسیایی پرسپولیس سه گل دریافت کرد. شنیده می‌شود که وی مشکل شنوایی داشته است و نمی‌تواند با مدافعان خود هماهنگی‌های لازم را داشته باشد.
برادر بازیکن مشهور برزیلی «ریکاردو ایزکسون داس سانتوز لیته» ملقب به «کاکا» طی مصاحبه‌ای اعلام کرد که : «حساب حسابه، کاکا برادر»
تاتار بعد از گفتگوی جنجالی خود با علی دایی در برنامه نود اعلام کرد:« من دایی را خیلی دوست دارم ولی بیشتر مدیون عمه‌ام هستم» !
داماش گیلان که در هفته‌های میانی لیگ برتر به تملک حسین هدایتی درآمده بود. بعد از مدیریت جدید و تعویض 6 سرمربی و 8 مدیرعامل و 10 سرپرست، به دسته پائین‌تر سقوط کرد.
شیث رضایی برای هشتمین بار به پرسپولیس باز می‌گردد و اعلام می‌کند که از گذشته درس گرفته و دیگر دنبال حاشیه نمی‌رود. در اولین بازی پرسپولیس مقصر اصلی معرفی می‌شود و در بازی بعد با یک حرکت ديگر از ناحيه انگشت دچار مصدوميت و از پرسپولیس اخراج و یک میلیارد تومان جریمه می‌شود.

شونصدسال بعد در چنین روزی
بزرگترین ورزشکار تاریخ ورزش ایران

حسین رضازاده، به عنوان بزرگترین(؟) ورزشکار تاریخ ورزش ایران انتخاب شد.

بعد از اینکه از کیک و ساندیس به عنوان علت نتایج ضعیف باشگاه ذوب‌آهن اصفهان اعلام شد. مدیرعامل این باشگاه اعلام کرد از این بس با رانی و کیک یزدی تمامی مشکلات را حل خواهیم کرد.

باشگاه استقلال طی نامه‌ای از موسسه رکوردهای گینس درخواست کرد تا نام حسین علوی را به عنوان بدترین خرید نیم فصل تاریخ فوتبال جهان در لیست رکوردها قرار دهد. گفته می‌شود که حسین علوی در طول قرارداد ده ساله خود برای استقلال، حتی یک دقیقه هم برای این باشگاه بازی نکرده است.

باشگاه استقلال بعد از مصدومیت 5 بازیکن دیگر خود با 8 بازیکن به زمین رفت. که از این 8 بازیکنف سه نفر دروازه‌بان بودند. شنیده می‌شود که نام باشگاه فرهنگی ورزشی استقلال به زودی به نام بیمارستان پاراالمپیک استقلال تغییرنام خواهد یافت.

محمد رویانیان تهدید کرد که در صورتی که باز هم دروزاه‌بان‌های پرسپولیس از راه دور گل بخورند؛ سهمیه بنزین دروازه‌بان‌های خود را لغو خواهد کرد. وی که کاملا عصبانی به نظر می‌رسید در ادامه گفت: اگر هواداران به ورزشگاه نیاید؛ کل سهمیه خودروهای ایران لغو خواهد شد.

علی کفاشیان از سوی صداوسیما به عنوان بهترین بیننده برنامه‌های طنز صداوسیما انتخاب شد.

محمدحسین قریب، ساور و سعیدلو اعلام کردند که هرکس که با خداوند لابی کند، در انتخابات فدراسیون فوتبال به عنوان رئیس انتصاب خواهد شد.

منتشر شده در شماره 93 و 94 هفته‌نامه تماشاگر

با این توضیح که «مطلب چگونه ژنرال شویم» توسط مدیرمسئول برای انتشار نامناسب ارزیابی گردید!


جشنواره فیلم فجر تماشاگر


در رشته‌های فیلم‌های روانگردان با تشکر و تحسین از پیشکسوتان این سینما، اسکندر کوتی و بهرام شفیعی، سیمرغ بلورین به فیلم میگرن ساخته جواد خیابانی تعلق گرفت.
در رشته فیلم‌های پلیسی، هیئت داوران را به خاطر تلاش‌ها، اقدامات و نوآوری‌های بی‌نظیر در ابداع و اختراع منشور اخلاقی فوتبال، فیلم گشت ارشاد را به کارگردانی عزیزمحمدی و حجه الاسلام علیپور را مفتخر به دریافت سیمرغ بلورین می‌کند.
در رشته فیلم‌های معمایی نیز فیلم تلفن همراه رئیس جمهور ساخته علی دائی توانست به زور جایزه سیمرغ را از آن خود کند. گفتنی است که علی دائی با اون بالایی لابی کرد و سرمربی تیم ملی شد و تیم ایران را از رسیدن به جام‌جهانی محروم کرد.
دبیرخانه جشنواره، جایزه فیلم محبوب نویسندگان و منتقدان را به امیر قلعه نویی به خاطر افزودن لغات‌های کل یوم و ممنون دار به ادبیات فارسی، اهدا کرد.
بهترین بازیگر نقش اول مرد نیز به ولید علی بازیگر فیلم بی خداحافظی ساخته باشگاه استقلال تعلق گرفت که بازیکن عراقی برای دریافت جایزه خود روی سن نیامد.
دیپلم افتخار بازگر نقش مرد نیز به علی کفاشیان به خاطر ایفای نقش بی خاصیت خود در فیلم بی خود و بی جهت دریافت کرد.
جایزه بهترین طراحی صحنه البته در تهران نماند. هیئت داوران بعد از سال‌ها جدال و کار کارشناسی از بین تماشاگران انزلی، رشتی، تبریزی و شیرازی، جایزه بهترین طراحی صحنه را به فیلم پذیرائی ساده با همت تماشاگران تبریزی اهدا کرد که با دست خالی و چند مشت برف، یک میهمانی رویای را برای استقلال رقم زدند.
در رشته فیلم‌های ملودارم نیز دو بازیکن پرسپولیس که از ناحیه انگشت مصدوم شده بودند توانستند به خاطر تهیه فیلم یک عاشقانه ساده، سیمرغ بلورین را از آن خود کنند.
جایزه بهترین طراحی لباس نیز به صورت مشترک به تیم‌های سایپا و مس کرمان به خاطر فیلم به یادماندنی نارنجی پوش رسید.
اما زرشک طلایی هیئت داوران به کلیه نشریاتی تعلق گرفت که مطالب تماشاگر را به نام خودشان کپی می‌کنند که همچون فیلم زیبایشان یک سطر واقعیت، نام نشریه‌شان واقعی و حقیقی می‌باشد.
هیئت داوران در پایان از فیلم‌های پله آخر به تهیه کنندگی مس سرچشمه، در انتظار معجزه به کارگردانی حمید استیلی  و محرمانه تهران با بازی خشایار محسنی تقدیر به عمل آورد.


تقویم تاریخ
قطع برق پربرکت
امیر قلعه‌نویی استقلالی دوآتشه و سرمربی تراکتور سازی بعد از باخت استقلال در دربی، به صورت کاملا خودجوش در شهر شیرینی پخش کرد و حمید استیلی پرسپولیسی دوآتشه، نیز تا صبح گریست. شنیده می‌شود که علت خوشحالی امیرخان، دهه فجر و اشک‌های استیلی، اشک شوق بوده است.
با پیگیری‌‎های تماشاگر مشخص گردید که اداره بازرگانی صداوسیما، عامل اصلی قطع برق در بین دو نیمه بازی بوده است. شنیده می‌شود که با همین قطع برق چند دقیقه‌ای درآمد صداوسیما، چند برابر شده است.
مهرداد پولادی پس از صدور رضایت نامه‌اش از باشگاه مس، دوباره بر علیه بلازویچ و مدیران تیم مس مصاحبه کرد.
اپراتورهای تلفن همراه، طی اطلاعیه‌ای از ایمون زاید به خاطر هتریک در دربی تقدیر به عمل آوردند. گفته می‌شود که  بعد از برد پرسپولیس در دربی سنتی، میلیاردها پیامک توسط هوادران پرسپولیس ارسال گردیده است.
پرویز مظلومی در مصاحبه‌ای اعلام کرد که علت باخت استقلال در دربی، تلاش‌های ناموفق فرهنگستان ادب پارسی در یافتن لقبی بر وزن دوبله سوبله برای عدد پنج است.
صداوسیما طی پیشنهادی به سازمان لیگ اعلام کرد که قانونی به تصویب هیئت رئیسه فدراسیون فوتبال برسد که طی آن زمان استراحت بین دو نیمه داربی از پانزده دقیقه به سی دقیقه افزایش یابد.
فرزامی بعد از اینکه دنیزلی را در یک مصاحبه، مجری تلویزیونی خطاب کرده بود و همین مربی، با سه تعویض، نتیجه دربی را به سود خود برگرداند؛ در مصاحبه‌ای اعلام کرد که مظلومی و فتح ا... زاده، حتی ترابری فیلم‌های سینمایی نیستند.


منتشر شده در شماره 92هفته‌نامه تماشاگر



چگونه دربی را بترکانیم؟



1-    برای جذاب‌تر شدن دربی، در شب قبل از بازی برای بازیکنان فیلم گلادیاتور را به نمایش بگذارید تا روحیه‌ی جنگندگی بازیکنان در روز مسابقه افزایش یابد.
2-    در صورتی که کمیته انضباطی بی‌خیال دربی شود؛ مطمئن باشید که یکی از تماشایی‌ترین دربی‌های تاریخ را رقم بزنید. به یاد داشته باشید که همیشه دربی‌هایی در خاطر مخاطب می‌ماند که یک چندتایی زدوخورد در آن باشد. مثلا خود شما، مشت برومند به پایان رافت را مثل روز روشن به یاد دارید ولی نمی‌دانید در همان بازی چه کسی گل زده است.
3-    برای فراگیرشدن و حتی بین‌المللی شدن دربی کافی است که بازیکنان را برای شادی پس از گل آزاد بگذارید. مطمئن باشید که همیشه بازیکنان، یک چندتایی نوآوری برای رو کردن دارند.
4-    محرومیت شیث رضایی و نصرتی را نیز لغو کنید. دنیا را چه دیدید شاید پرسپولیس هم گل زد!
5-    به جای آنکه کلی توضیح دهید که چرا گزارش دربی را به فلانی داده‌اید؛ از خیابانی و کوتی و کوثری و شفیعی بخواهید که دربی را به طور مشترک و در هم گزارش کنند. مطمئن باشید که بزودی کاست و سی‌دی گزارش مشترک این چند نفر در دربی  به عنوان پرفروش‌ترین موسیقی سال انتخاب خواهد شد.
6-    ترتیبی اتخاذ کنید که کارت‌های داور، فقط جنبه‌ی نمادین داشته باشد. یعنی بازیکنان بعد از کارت قرمز از زمین بیرون نرود. در این صورت همدلی در بین بازیکنان افزایش می‌یابد.
7-    برای تعیین برنده‌ی بازی، یک مسابقه‌ی کشتی بین رویانیان و فتح ا...زاده برگزار کنید!
8-    برای جلوگیری از پرتاب صندلی‌های ورزشگاه به درون زمین یا شعارهای غیراخلاقی تماشاگرنماها، جریمه‌های فوتبالی در نظر بگیرید. مثلا بگوئید اگر پرسپولیسی‌ها شعار بدهند؛ دوباره حمید استیلی، سرمربی پرسپولیس خواهد شد. مطمئن باشید با این روش تمامی تماشاگران دست به سینه روی سکوها خواهند نشست.
9-    برای پیشگیری از ایجاد حاشیه و جنجال توسط مربیان نیز از تنبیهات آب و هوایی استفاده کنید. مثلا بگوئید که در صورتی که مربیان به داور اعتراض کنند؛ با استفاده از هواپیما در ورزشگاه باران مصنوعی باریده خواهد شد. باور کنید با این روش نه کسی اعتراض می‌کند. نه زانوی کسی درد می‌گیرد.
10-    برای بررسی داوری بازی به صورت مشترک از غیاثی و نصیرزاده بخواهید که کارشناسی کنند. در این روش بحث‌هایی جذابی مطرح خواهد شد که هیچکس به اشتباهات داوری فکر نمی‌‌کند.
11-    در بین دو نیمه تصاویری از جنجال‌های دربی‌های گذشته را از طریق اسکوربورد پخش کنید. خلاصه به یاد داشته باشید که لقمان حکیم در پاسخ سوال «ادب از که آموختی؟» چه فرموده‌اند.
12-    داوری بازی را به تماشاگران بسپارید. بدین صورت که تماشاگران از طریق هو کشیدن، تشویق کردن یا پرتاب صندلی نظر خودشان را در مورد صحنه‌های بازی اعلام کنند.
13-    برای سرگرم کردن تماشاگران، یک جُنگ پر از هیجان ترتیب دهید. بدین صورت که کفاشیان جوک تعریف کند. یا غلام پیروانی شعر بخواند. یا اصلن مسابقه ماست خوری با حضور مربیان سابق سرخابی‌ها یعنی علی دایی و قلعه نویی برگزار کنید. خدا رو شکر خواننده هم که داریم: رضا عنایتی!

شونصد سال بعد در چنین روزی

مورد عجیب بنجامین باتن


باشگاه‌های لیگ برتر فوتبال طی اطلاعیه‌ای از میثاق معمارزاده حمایت کردند. در این اطلاعیه آمده است که معمارزاده دروازه‌بان جسور و باتجربه‌ای است که تنها با حضور در درون دروازه پرسپولیس تا آخر فصل می‌تواند به روزهای اوج خود برگردد. در ادامه‌ی این اطلاعیه آورده شده: در این روزها که باشگاه پرسپولیس عملا هیچ امیدی به قهرمانی ندارد و این باشگاه می‌تواند با میدان دادن به این دروازه‌بان، خیال صدرنشینان را آسوده کند و همچنین کورسوی امیدی را نیز برای فانوس نشینان لیگ روشن کند.
هفته گذشته، وزیر ورزش ایران به عراق رفت تا با وزیر ورزش عراق تفاهم نامه‌ای امضا کنند. در تفاهم نامه ای که بین وزیر ورزش ایران و عراق امضا شده است؛ آمده است که لطفا بازیکنان عراقی شاغل در ایران زیاد مرخصی نروند و در صورتی که به مرخصی رفتند خیلی سریع به باشگاه خود برگردند. و حتی اگر سریع بازنگشتند؛ قربون دستشون، هنگام بازگشت با مربی و هم‌تیمی‌های خود دعوا نکنند. و اگر خدای ناکرده دعوا کردند؛ حتما لازم بوده، فداشون بشم حالا تورو خدا از باشگاه خود قهر نکنند. ولی اما در صورتی که قهر کردند و به باشگاه جدید رفتند. برای باشگاه جدید خود حداقل بازی کنند.
دیوید فینچر اعلام کرد که ایده‌ی فیلم«مورد عجیب بنجامین باتن» را از روی بازی فرهاد مجیدی و علی کریمی در ذهن او پدید آمده است. وی افزود:  این دو بازیکن هر چه پیرتر می‌شوند بهتر بازی می‌کنند.
قلعه نویی بعد از اینکه گفته بود به جان محمدم فوتبال را کنار می‌گذارم؛ اگر توپ به دست حاج صفی خورده باشد و پس از اینکه مشخص شد که وی اشتباه کرده است گفت: من اصلا پسری به اسم محمد ندارم.
کرانچار بعد از صدرنشینی سپاهان و جمله‌ی معروف او که گفته بود «من بلدم که چگونه از روی استقلال بپرم» به عنوان نماینده کرواسی در رشته پرش از روی مانع برای مسابقات المپیک معرفی شد.
به دنبال رفت و آمدهای گسترده خشایار محسنی به فدراسیون فوتبال، عزیزمحمدی طی نامه‌ای از کفاشیان خواست که یکی از اتاق‌های ساختمان فدراسیون را در اختیار این دلال دوست داشتنی قرار دهد.
طرح تخریب به جای تکمیل ورزشگاه‌های ایران بزودی در کل کشور اجرا خواهد شد. سازمان تربیت بدنی اعلام کرد که ما قبلا نمونه اجرای موفق این طرح را در آبادان به وضوح مشاهده کرده‌ایم.
پس از کاهش تیم‌های لیگ برتر به 12 تیم، بررسی طرح افزایش تیم‌ها تا 18 تیم در دستور کار سازمان لیگ قرار گرفت.


منتشر شده در شماره 91هفته‌نامه تماشاگر